نامه نهم

من و تو

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن هنوزم پرمیکشه دل واسه به تو رسیدن

نامه نهم

 

 

 

شب خورشید خانوم رفته،هوا تاریکه تاریکه خودت دوری صدات اما چقد شفاف و نزدیکه یک سلام پررنگ و چند نقطه چین به علامت چند سوال کم رنگ که وقتی می آیی می روند و هروقت می روی دوباره برمی گردند و یک دقیقه سکوت به احترام تمام لحظه هایی که رفتند تا بمانند .

برای کسی که هدیه ی حافظ باشد،راههای بهتری برای نزدیکی سراغ داشته باشد،زیبا هم باشد،چه میشود نوشت جز اینکه همچنان هیچکس اشک دریا را ندیده است و ماه بخواهی نخواهی سایه ات را تعقیب می کند و آتش تنها خودش می داند که برای چه یا به خاطر که می سوزد .

خبر قابل گفتنی نیست جز تداعی آن شب بقول خودت ماه که آسمان ترجمه ی آن دو آهنگ عاشقانه را انگار بهتر از من و تو می دانست که در اوجش سخت می گریست و در فرودش نم نم .

نمیدانم چرا بعضی تصور می کنند همیشه نامه را باید برای آن هایی که دورند نوشت برخلاف من که اغلب با خود می گویم آنها که به بهانه ی نزدیکی نزدیک ترند احتمال دوریشان بیشتر است . پس نامه را اول باید برای آنها نوشت حتی اگر میلشان باشد جور دیگری پاسخ دهند یا شاید معتقد باشند ((این که جوابی ننویسد جوابی ست.)) این که روزها نیستی مثل ماه ، تمرینی ست برای شمردن بهانه و نوشتن ترانه و اینکه به قول تو ناچار نیستم به زبان سازت برایت لالایی بگویم قدری عجیب است و نارنجی مثل پاییز ، مثل همین وقت های پاییز که برایت دوست داشتنی تر است . کسی جایی برای کسی نوشته بود :

((هر ستاره شبیست که از تو دورم،آسمان چه پرستاره است.))

نمیدانم آن شخص دوم هرگز چشمش به نوشته ی عاشقانه ی آن امیدوار اولی افتاد یا نه ؟

این قصه را برایت گفتم تا بپرسم میانه ات با ستاره ها چگونه است ، آن ها عمری ست که زیر سایه ماه با اقبال زمینیان اسیر دست و پنجه نرم می کنند و گاهی چشمک یا سقوطشان برای جدایی یا رهایی دو عاشق قشنگ ترین بهانه میشود .

زمانه،زمانه ی کاغذهای سیاه و عمرهای تباه و پرنده های بی پناهست ، کم کم سوز یلدا دلهای قدری زلال تر را یاد تفأل به حافظ می اندازد که امسال عزیزترست .

با اینکه من تصور می کنم تمام روزهای مبادا،شب یلداست،این گونه نگاهم نکن کسی که عاشق پروازست ساده این شاخه را رها می کند و سراغ شاخه ی دیگر می رود . این ها را که برایت گفتم اول تنها تزیین دفتر خاطراتم بود اما نمیدانم چرا حس کردم خاطره های مشترک را باید روی یک طاقچه گذاشت و از وسط مثل یک سیب سرخ رسیده ی قشنگ قسمت کرد و هر نیمه را جدا اما با هم به یادگار نگه داشت این تنها قصه ی آشنایی آن شب بود و باران و تداعی یاد حافظ که واسطه شد و ماندن و رفتن و آمدنی که خاطره شد .

مراقب روانی انگشتانت ، لطافت روح مهربانت ، دردهای نگفته ی سازت ، درهای بسته ی خلوتت ، وفایت ، زمزمه های تنهاییت ، غصه های ارغوانیت و مخصوصا اسم قشنگت باش . کسی که امسال خرداد را بیشتر دوست دارد .

 

 


نظرات شما عزیزان:

ارزو
ساعت11:58---21 مهر 1392
دلتنگم . . .

دلتنگ برای تماشا کردنت

در آغوش کشیدنت

دلتنگ برای زیر باران بی چتر در خیابان با تو

عشق اگر صدای فاصله هاست

فاصله های غرق ابهام

همه ی این فاصله ها هدیه به عشق!!!

هدیه به تو!!

آهای زیبای فاصله ها عسلی من دلم تا نمی دانم کجا تنگ است

بیا ...

تو که با صدای باران آمدی و از دل ابرهای فاصله آغوش گشودی

یک آغوش گرم ِ صادقانه

با تو آرامم تو که در خیالم وسعتت بی انتهاست...

دلت خوش باد و شبهایت همه مهتابی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 16:39 توسط امید |